معنی بدهی بانکی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

بدهی

بدهی. [ب ِ دِ] (اِ مرکب) دَین. وام. فام. قرض. بده. وام که ستده باشند. مقابل طلب. (یادداشت مؤلف). پولی که شخصی بدیگری مدیونست. آنچه که کسی ملزم است بدیگری بپردازد. (فرهنگ فارسی معین). || (اصطلاح حسابداری) حساب مخصوصی است که در آن بدهکاری شخص را یادداشت کنند و مقابل آن حساب، «دارایی » است که در آن سرمایه و طلب شخص را درج کنند. (از فرهنگ فارسی معین).


خوش بدهی

خوش بدهی. [خوَش ْ / خُش ْ ب ِ دِ] (حامص مرکب) خوب حسابی. خوب پرداختی. مقابل بدبدهی.

فرهنگ عمید

بدهی

پولی که باید به دیگری پرداخت شود، قرض،

فارسی به ایتالیایی

بدهی

passivo

فرهنگ معین

بدهی

آنچه بدهکار باید به بستانکار بپردازد، قرض. [خوانش: (~.) (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدهی

دین، قرض، وام،
(متضاد) بستانکاری، طلب


بانکی

مربوط به بانک، کارمند بانک

فارسی به عربی

بدهی

دین، قید، مستحق، مسوولیه


حساب بدهی

قید

فرهنگ فارسی هوشیار

بدهی

پول یا کالائی که از دیگری قرض گرفته شده و باید به او بدهد

فارسی به آلمانی

بدهی

Fällig, Schuldig

معادل ابجد

بدهی بانکی

104

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری